ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

ویانا و ایلیا

اولین اردوی یک روزه دوقلوها در مهد کودک

دیروز دوقلوهای من برای اولین بار از طرف مهد کودک همراه با مامانی و مربیان مهد به پارک پردیسان رفتند و از باغ وحش آنجا دیدن کردند مربیشون می گفت طبق معمول ویانا همینطوری به مامانیش چسبیده بود و مامانی فرشته می گفت ایلیا طبق معمول یکدفعه در می رفت و بدو بدو می کرد از مربیش خواسته بود که خیلی بیشتر مواظبش باشد جوجه های من خیلی خوشحال بودند چون هم سوار اتوبوس شده بودند و هم پارک رفته بودند و کلی بازی کرده بودند خلاصه تجربه خوبی برایشان بود مامانی هم کلی با نوه هاش حال کرده بود خدا را شکر ، امیدوارم همیشه دل همه بچه ها خوش باشد                  ...
18 ارديبهشت 1391

ویانا در 2 سال و سه ماهگی

جملات ویانا وقتی داره کم کم بزرگ میشه مرسی مامان تمنا میکنم مامان جون رو انگشتم درخت درست کردم خودش میخواند :{ عشق من کیه ایانا (نانا به ایانا تبدیل شده یعنی ویانا)   قربونش بشم اللهی فداش بشم اللهی } و با دست به سینه اش میزند مامان اشکال نداره بهش بده لباسم خوبِ اشکالی نداره وضو بگیرم دست و صورتم را بشورم مسواک بزنم من میرم مهد شما برو سر کار بعد بیا دنبالم با مامانی بریم بیرون برام مداد رنگی بخر پاستیل و آدامس بخر مامان دُم گوشیهام را میخواهی ببندی مامان امروز میخواهی دُم اسبی برام ببندی من هم پیاده بشم میخوام خرید کنم دوستت دارم و با دست برای مربیش بوس میفرسته عادله جون دس...
18 ارديبهشت 1391

روز معلم مبارک باد

امروز 12 اردیبهشت 91 مصادف با شهادت استاد مطهری ، روز معلم نامگذاری شده است دختر عزیزم شما از این به بعد باید سالهای سال به بهانه همچین روزی از معلمهای خودت تشکر و قدردانی کنی من به همه معلمهای عزیز و زحمتکش تبریک میگویم و از همین جا به همه معلمهای دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خودم هم تبریک میگویم من از طرف ویانا به اولین معلم دوران کودکیش یعنی عادله جون تبریک میگویم معلم خوبم روزنه های روشنی که توی ذهنم باز کردی هنوز دنبال نور میگردد…روزت مبارک         ...
12 ارديبهشت 1391

ویانای 2 سال و 2 ماهه

ویانا و ایلیا در ٥ فروردین ٩١ دوسال و دوماهه شدند در ایام نوروز مرتبا جملات و حرکات شیرینی از خودشان نشان میدادند و الان دیگه کاملا قشنگ صحبت میکنند و نظر میدهند ویانا که وقتی تو ماشین می نشست میپرسید مامان کجا بریم؟  و به باباش میگفت بابا اَیید اَواش برو موآظب باش یعنی یواش برو مواظب باش وقتی همه با هم صحبت میکردند و هم همه میشد دستش را روی سرش میگرفت و میگفت : یواش اعصابم خُرد شد ساکت باشید به هر کسی میرسید میگفت اسم من نانا اسم داداشم ایلا بابا اَیید و مامان میکا  ، من دوساله هستم و به همه پشت تلفن میگفت : عیدتون مبارک اکثر کتابهایش را مخصوصا کتاب گربه و کتاب داینا و&nb...
3 ارديبهشت 1391
1